بسمه تعالی
آقای علی مطهری؛ فرزند مجاهد بزرگ و معلم مکتبی صدر انقلاب که چندان از تربیت پدر برخوردار نبودهای، تو را به مسابقه دعوت میکنم.
آیا حاضری با من مچ بیاندازی؟ مرا ضعیف میپنداری؟ چنان مشت تو را بفشارم که از درد به خود بپیچی. حاضری از روی همین ویلچیر و یا وقتی حالم بدتر میشود از روی تختم، با تو که ظاهراً سالمی و روی زمین راه میروی، با هم مسابقه دو بگذاریم؟ اشتباه نکن! نه فقط مسابقه سرعت، حاضری از حرم امام روح الله تا جمکران مهدی فاطمه(س) پا به پای من بیایی؟ بدون راننده و ماشین؟.
بیا مسابقه قرص خوردن بدهیم. چندتا قرص حاضری در روز بخوری؟ 5 ، 10 ، 20 ؟ من روزی 35 قرص میخورم. میتوانی رکورد مرا بزنی؟ راستی، هرچه به حافظهام فشار میآورم، یادم نمیآید تو را در جبههها دیده باشم. کدام جبهه خدمت میکردی؟
در غرب بودی یا در جنوب؟ استخوانهایت از سرمای کردستان ترکیده و انگشتانت سیاه شده یا از حرارت جنوب به عطش مرگ افتادهای و خاک بیابان خوردهای؟ در چند عملیات شرکت داشتهای؟ چندبار مجروح شدی؟
داغی سرب را چشیدهای یا توانستهای خطی از دشمن را بشکافی؟ آیا توانستهای فاصله پنجاه متری در سه راهی شهادت را در شلمچه بدوی؟ چقدر زیر آب میمانی؟
مسابقه بدهیم؟ حاضری در اروند دویست متر زیر آب یک نفس شنا کنی؟ چقدر میتوانی شیمیایی تنفس کنی؟ حاضری یکبار در خیبر نفس بکشی؟ من با تو مسابقه پول و موقعیت و جایگاه و جهالت نخواهم داد. من با تو مسابقه دلشاد کردن دشمن و ابزار تبلیغ او شدن را نخواهم داد. من با تو مسابقه شهرت پرستی باطل و نوکری طاغوت را نخواهم داد.
من با تو مسابقه اهانت به ولایت فقیه را نخواهم داد که پیشتر اثبات کردهام که از جسم و روح و همسر و فرزند و زندگی و آرامشم برای او و نام او و فرمان او و یک لحظه لبخند او نخواهم گذشت و همچون تو، او را کالای مسابقه نخواهم کرد. آیا حاضری با من مسابقه میزان قدرت انقباض و اسپاسم عضلات موقع تشنج را بدهی؟
میدانی آخرین باری که نزدیک بود تشنج کنم کی بود؟ زمانی که از خواندن نامه سخیف تو خشمگین شدم و نزدیک بود از روی ویلچیر زهوار دررفتهام نقش زمین شوم و اگر نبود تلاش همسر زجر کشیدهام، بار دیگر مسابقه را از تو برده بودم.
اما این نامه را نگه میدارم تا حکم مسابقه بعدی من و تو باشد در قیامت؛ تا معلوم شود چه کسی میتواند بهتر از روی صراط بدود.نام محفوظ برای اینکه رسانه های حامی شما فکر نکنند به فکر مطرح کردن خودم بودم.
علی اکبر امیدیان
منبع:بلاغ
خدایا با یک دنیا آرزو قدم به این سرزمین گذاشتم، آرزوهای پاک، آرزوهای مقدس، آرزوهای خدایی که هیچ رنگی از خوخواهی و کوتهنظری نداشت. آرزو داشتم که در راه انقلاب فلسطین جانفشانی کنم، و جان خود را وثیقهی آزادی فلسطین قرار دهم.
آرزو داشتم که با پای پیاده به قدس سفر کنم و آنجا خدای بزرگ را سجده کرده و از لطف و رحمتش سپاسگزاری کنم.
آرزو داشتم که در راه عدل و عدالت مبارزه کنم و یار و یاور محرومین و بینوایان و دل شکستگان باشم.
آرزو داشتم که پرچم علی را بر فرق زمین بکوبم، پردههای چرکین و سیاه تهمت و حسد، حقد و دروغ، کینه و تزویر را که ستمگران تاریخ بر روی علی کشیدهاند پاره کنم و وجود پاک و درخشانش را با افتخار و عشق به تشنگان حقیقت و عدالت بنمایانم و انسانیت را در راه کمال، به دور شمع وجودش جمع کنم، و در برخورد با مشکلات سخت و طاقتفرسا در حیاتی که سراسرش امتحان و غم، درد و مصیبت است از اراده بلندش طلب همت نمایم، و در روز قیامت، آنجا که دستم از همه چیز کوتاه است برای اثبات صدق و عشق و ایمان خود، علی را به درگاه خدا به شفاعت آورم.
آرزو داشتم که در معرکههای سخت و طوفانزای حوادث، در نبرد مرگ و زندگی بین حق و باطل پرچم خونین حسین را به دوش بکشم و با فدا کردن هستی خود یک حلقه به زنجیر دراز شهدای راه حق بیفزایم و انسانیت را یک قدم به کمال نزدیکتر کنم.
آرزو داشتم که مدینه فاضلهای به وجود آورم که بر آن عدالت سایه افکند، چشمهی عشق و محبت، سرزمین سینههای پاک انسانها را آبیاری کند، حقد و حسد، تهمت و کفر، جهل و ظلم از زمین رخت بربندد.
چه زیباست توکل به خدا کردن و در میان طوفانها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در عمق گردابهای خطرناک عاشقانه غوطهخوردن، و در معرکهی حیات و ممات بیپروا به آغوش شهادت رفتن و در قربانگاه عشق همهی وجود خود را به قربانی خدا دادن، و از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن. …
(از کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود)
دست امام، انگشت اشاره ی امام در همه ی پیچ و خمهای زندگی ما را راهنمایی می کند و یکی از قویترین و بهترین مواریث معنوی امام ، همین وصیتنامه ی اوست.
جا دارد در برهه های مختلف ، مردم،مسئولان گوناگون ، جوانها این وصیتنامه را بازخوانی کنند، در این تدبر کنند.
چرا دوری ز تو تقدیر ما باشد غم هجران گریبان گیر ما باشد
تو غایت نیستی، مهجور ماییم دریغا علتش تقصیر ما شد
سلامتی و تعجیل در ظهورش 12 گل صلوات
حسن روحانی:آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است و حالا که رهبر انقلاب در سخنان اول فروردین امسال راه مذاکره را باز گذاشتند دولت بعد با رعایت خطوط قرمز میتواند این رابطه را برقرار کند.
پایگاه سایبری مرصاد: براساس گفتمان مقاومت یعنی کاری ما از آغاز انقلاب تا کنون انجام داده ایم و ادامه خواهیم داد، جایی برای کدخدایی آمریکا باقی نمی ماند. مقاومت و پایداری به جمهوری اسلامی قفل شده است و با هیچ کلیدی نمی توان این قفل را باز نمود.
حسن روحانی:آمریکاییها کدخدای ده هستند، با کدخدا بستن راحتتر است و حالا که رهبر انقلاب در سخنان اول فروردین امسال راه مذاکره را باز گذاشتند دولت بعد با رعایت خطوط قرمز میتواند این رابطه را برقرار کند.
سعید جلیلی: گفتمان حضرت امام (ره) در سیاست خارجی نه تنها کدخدایی را برای جهان نمیپذیرد بلکه هیچ قدرتی را به رسمیت نمیشناسد.
پایگاه سایبری مرصاد: براساس گفتمان مقاومت یعنی کاری ما از آغاز انقلاب
تا کنون انجام داده ایم و ادامه خواهیم داد، جایی برای کدخدایی آمریکا باقی نمی ماند. مقاومت و پایداری به جمهوری اسلامی قفل شده است و با هیچ کلیدی نمی توان این قفل را باز نمود.
به مناسبت سالروز عقبنشینی رژیم اشغالگر قدس از جنوب لبنان، حجتالاسلام سید هاشم صفیّالدین -رئیس شورای اجرایی حزبالله لبنان- ضمن بررسی تاریخ تحولات این جنبش مقاومت اسلامی، با ذکر نمونههایی ناگفته یا کمتر شنیده شده، ایمان به صدق و راستیِ وعدههای الهی، صبر و استقامت، و مجاهدت فیسبیلالله را رمز پیروزیهای بزرگ و تاریخی حزبالله برمیشمرد.