پایگاه سایبری مرصاد

لبیک یا حسین

لبیک یا حسین

پایگاه سایبری مرصاد

«امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با یک جنگ عظیمى مواجه است، لیکن جنگ نرم... خوب، حالا در جنگ نرم، چه کسانى باید میدان بیایند؟ قدر مسلّم نخبگان فکرى‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یعنى شما افسران جوانِ جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى مقابله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با جنگ نرمید.»
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی 1388/6/4
****************************************
حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه ای:
ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم نتیجه اش هم پیروزی جنگ ۳۳ روزه پیروزی جنگ ۲۲ روزه بود.

هر ملت و گروهیی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند ما پشت سرش هستیم و کمکش می کنیم و هیچ ابائی هم از گفتن این حرف نداریم.

نویسندگان
پیوندهای روزانه


مرگ بر آمریکا...
یعنی اراده ای پولادین برای نابودی استکبار
یعنی عدالت
یعنی پیروی از ولایت مطلقه فقیه
یعنی راه امام
یعنی دیانت و سیاست
یعنی بصیرت
یعنی ایمان
یعنی اراده
یعنی آزادی خواهی
یعنی نه شرقی نه غربی
یعنی مرگ بر شیطان بزرگ
یعنی مرگ بر تروریست
یعنی راه شهدا
یعنی زنده نگه داشتن یاد شهدا
یعنی یه ثمر نشستن زحمات رزمندگان


همه با هم مرگ بر آمریکا
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۱:۳۸

مولاجان ...

جانم به قربان مدار نگاهت ...

همین دیشب بود نزدیک سحر ...

با کعبه حرف میزدم به یاد تو ...

به کعبه گفتم: چقدر این لباس سیاهت برازنده ی امروز توست ...

رمضان است و تمام زمین در غم امام زمانی سیه پوش میشود ...

به گمانم تو هم عزادار مولای من هستی ...

لباس عزای کدام امام زمانِ مرا به تن داری؟

برای شهادت اولین شان عزاداری یا برای صاحب عزا بودنِ آخرینشان ...

به کعبه گفتم: لباس سیاهش برای تو، اشک و آهش برای من ...

به کعبه گفتم: تو علی را در قلب خود جا دادی و من مهدی را ...

به کعبه گفتم تو "سنگ" شکافتی برای امام زمانت و من "دل"را ...

به کعبه گفتم زمین است و تو اعتبار داری بگو بگردند دور تو ...

من مهدی را دارم، کعبه میخواهم چه کار؟

آنها به دور تو میگردند و من دور مهدی ...

به کعبه گفتم: با نگاه اول به تو، آرزوها مستجاب است، اما نگاهِ اولِ بماند برای مولایم ...

مکه نمی آیم تو را ببینم، من "کعبه" دارم ... کعبه ...

مولاجان تو کعبه ی مَنی ...

غمگین نبینمت در زمین ...

غم ت بر جانِ من مهدی جان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۰۵

چند روزی از شب های قدر اهل زمین گذشته مولاجان ...

آمدی، ظاهر شدی

سَری به پرونده ی اهل زمین زدی و رفتی ...

مولای من .. این چند روز دلم پر می کشد به هوای عطر نفس هایت که میهمان این حوالی بودی ...

من بوی عطر پیراهنت را... بوی عطر عبای آسمانی ات را خوب میشناسم ...

همین جا بودی شب های قدر کنار قلبِ من ...

من غافل از این حضور گرم تو، درگیرِ دنیایم و فریبکاری اش ..

چه شد تو را گم کردم؟

 چه شد دستم از دستان گرمت جدا شد؟

تو میدانی چرا؟

مولاجان ...

این چند روزی که از شب های قدر زمین می گذرد، هنوز هم جای قدم هایت، روبرویم مانده

جای قدم هایت بر زمین در این خیابان ...

بودی ... خوب میدانم، هر جا نام تو را بخوانند و تو را عاشقانه بخواهند

آنجا حاضر میشوی و دلها را لبریز از حضورت می کنی ...

آن زمان که نامت را خواندم و یادت کردم و زیر آسمان برای آمدنت، دعایی عاشقانه کردم

آمدی و همچون عابری خسته لبریز از عشق از کنار خاطره ام گذشتی اما حیف...

من، تو را ندیدم ...

اهل زمین مرا نورانی میخوانند و آسمانی

اما اینها نشانه های عبور عاشقانه ی توست از منظر خیالم جانم دنیایم...

بیا به اهل زمین بگو: آسمان هر چه دارد به اعتباره "مهدی" ست ...

بیا به اهل زمین بگو: آسمان را "مهدی" آسمانی کرد ...

نه نام دارم نه نشان و نه نشانی  ...

فقط یک قلب دارم که آن هم به عشق مهدی، به نام مهدی می تپد ...

من به عشق مهدی زنده ام هنوز ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۲:۰۵

به انتظار تو نشستن، اشتباه ماست، به انتظار تو باید ایستاد...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۱

گل نرگس فدای رنگ بویت

نصیبم کی میشود دیدار رویت

مهدی جان (ع) سوال ساده دارم از حضورت

آیا من زنده ام وقت ظهورت

اگر آمدی من مرده بودم

اسیر خاک، سالها، ماهها، هفته بودم

دعایم میکنی دوباره جان بگیرم؟

بیایم در رکابتان بمیرم؟


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۲ ، ۲۱:۰۰

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۵۷

بسمه تعالی

آقای علی مطهری؛ فرزند مجاهد بزرگ و معلم مکتبی صدر انقلاب که چندان از تربیت پدر برخوردار نبوده‌ای، تو را به مسابقه دعوت میکنم.

آیا حاضری با من مچ بیاندازی؟ مرا ضعیف میپنداری؟ چنان مشت تو را بفشارم که از درد به خود بپیچی. حاضری از روی همین ویلچیر و یا وقتی حالم بدتر می‌شود از روی تختم، با تو که ظاهراً سالمی و روی زمین راه میروی، با هم مسابقه دو بگذاریم؟ اشتباه نکن! نه فقط مسابقه سرعت،‌ حاضری از حرم امام روح الله تا جمکران مهدی فاطمه(س) پا به پای من بیایی؟ بدون راننده و ماشین؟.

بیا مسابقه قرص خوردن بدهیم. چندتا قرص حاضری در روز بخوری؟ 5 ، 10 ، 20 ؟ من روزی 35 قرص میخورم. میتوانی رکورد مرا بزنی؟ راستی،‌ هرچه به حافظه‌ام فشار می‌آورم، یادم نمی‌آید تو را در جبهه‌ها دیده باشم. کدام جبهه خدمت میکردی؟

در غرب بودی یا در جنوب؟ استخوانهایت از سرمای کردستان ترکیده و انگشتانت سیاه شده یا از حرارت جنوب به عطش مرگ افتاده‌ای و خاک بیابان خورده‌ای؟ در چند عملیات شرکت داشته‌ای؟ چندبار مجروح شدی؟

داغی سرب را چشیده‌ای یا توانسته‌ای خطی از دشمن را بشکافی؟ آیا توانسته‌ای فاصله پنجاه متری در سه راهی شهادت را در شلمچه بدوی؟ چقدر زیر آب میمانی؟

مسابقه بدهیم؟ حاضری در اروند دویست متر زیر آب یک نفس شنا کنی؟ چقدر می‌توانی شیمیایی تنفس کنی؟ حاضری یکبار در خیبر نفس بکشی؟ من با تو مسابقه پول و موقعیت و جایگاه و جهالت نخواهم داد. من با تو مسابقه دلشاد کردن دشمن و ابزار تبلیغ او شدن را نخواهم داد. من با تو مسابقه شهرت پرستی باطل و نوکری طاغوت را نخواهم داد.

من با تو مسابقه اهانت به ولایت فقیه را نخواهم داد که پیشتر اثبات کرده‌ام که از جسم و روح و همسر و فرزند و زندگی و آرامشم برای او و نام او و فرمان او و یک لحظه لبخند او نخواهم گذشت و همچون تو، او را کالای مسابقه نخواهم کرد. آیا حاضری با من مسابقه میزان قدرت انقباض و اسپاسم عضلات موقع تشنج را بدهی؟

میدانی آخرین باری که نزدیک بود تشنج کنم کی بود؟ زمانی که از خواندن نامه سخیف تو خشمگین شدم و نزدیک بود از روی ویلچیر زهوار دررفته‌ام نقش زمین شوم و اگر نبود تلاش همسر زجر کشیده‌ام، بار دیگر مسابقه را از تو برده بودم.

اما این نامه را نگه میدارم تا حکم مسابقه بعدی من و تو باشد در قیامت؛ تا معلوم شود چه کسی می‌تواند بهتر از روی صراط بدود.نام محفوظ برای اینکه رسانه های حامی شما فکر نکنند به فکر مطرح کردن خودم بودم.

علی اکبر امیدیان

منبع:بلاغ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۲۰

خدایا با یک دنیا آرزو قدم به این سرزمین گذاشتم، آرزوهای پاک، آرزوهای مقدس، آرزوهای خدایی که هیچ رنگی از خوخواهی و کوته­نظری نداشت. آرزو داشتم که در راه انقلاب فلسطین جانفشانی کنم، و جان خود را وثیقه­ی آزادی فلسطین قرار دهم.

آرزو داشتم که با پای پیاده به قدس سفر کنم و آنجا خدای بزرگ را سجده کرده و از لطف و رحمتش سپاسگزاری کنم.

آرزو داشتم که در راه عدل و عدالت مبارزه کنم و یار و یاور محرومین و بینوایان و دل شکستگان باشم.

آرزو داشتم که پرچم علی را بر فرق زمین بکوبم، پرده­های چرکین و سیاه تهمت و حسد، حقد و دروغ، کینه و تزویر را که ستمگران تاریخ بر روی علی کشیده­اند پاره کنم و وجود پاک و درخشانش را با افتخار و عشق به تشنگان حقیقت و عدالت بنمایانم و انسانیت را در راه کمال، به دور شمع وجودش جمع کنم، و در برخورد با مشکلات سخت و طاقت­فرسا در حیاتی که سراسرش امتحان و غم، درد و مصیبت است از اراده بلندش طلب همت نمایم، و در روز قیامت، آنجا که دستم از همه چیز کوتاه است برای اثبات صدق و عشق و ایمان خود، علی را به درگاه خدا به شفاعت آورم.

آرزو داشتم که در معرکه­های سخت و طوفان­زای حوادث، در نبرد مرگ و زندگی بین حق و باطل پرچم خونین حسین را به دوش بکشم و با فدا کردن هستی خود یک حلقه به زنجیر دراز شهدای راه حق بیفزایم و انسانیت را یک قدم به کمال نزدیک­تر کنم.

آرزو داشتم که مدینه فاضله­ای به وجود آورم که بر آن عدالت سایه افکند، چشمه­ی عشق و محبت، سرزمین سینه­های پاک انسان­ها را آبیاری کند، حقد و حسد،  تهمت و کفر، جهل و ظلم از زمین رخت بربندد.

چه زیباست توکل به خدا کردن و در میان طوفان­ها با اطمینان قلب پرواز نمودن و در عمق گرداب­های خطرناک عاشقانه غوطه­خوردن، و در معرکه­ی حیات و ممات بی­پروا به آغوش شهادت رفتن و در قربان­گاه عشق همه­ی وجود خود را به قربانی خدا دادن، و از همه چیز خود گذشتن و به آزادی مطلق رسیدن.

 (از کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۰

دست امام، انگشت اشاره ی امام در همه ی پیچ و خمهای زندگی ما را راهنمایی می کند و یکی از قویترین و بهترین مواریث معنوی امام ، همین وصیتنامه ی اوست.

جا دارد در برهه های مختلف ، مردم،مسئولان گوناگون ، جوانها این وصیتنامه را بازخوانی کنند، در این تدبر کنند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۲


چرا دوری ز تو تقدیر ما باشد            غم هجران گریبان گیر ما باشد

تو غایت نیستی، مهجور ماییم                 دریغا علتش تقصیر ما شد


سلامتی و تعجیل در ظهورش 12 گل صلوات


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۹